sanasana، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 13 روز سن داره

سنای عزیزم

اينم چندتا عكس از قشنگترينم

اينجا رفته بوديم جنگل با دوستاي بابايي و تو وقتي آب ديدي از خود بيخود شدي و همش مي خواستي بري توي آب و آب بازي كني آخرشم رفتي تو آب نشستي و با خيال راحت آب بازي كردي ...
31 خرداد 1393

با هم بودنمون

دختر عزيزم شما الان 1 سال و 5 ماه و 29 روزته و دو روز ديگه 18 ماهت تموم مي شه. 18 ماهي كه با هم نفس كشيديم، زندگي كرديم و  عشق كرديم. من عاشق لحظه لحظه هاي اين 18 ماهم و دلم براي تك تك لحظاتش تنگ مي شه و جونم برات بگه كه عاشقانه دوستت دارم. و اما دخترم، سه روز ديگه بايد ببرمت واكسن 18 ماهگيتو بزنم و من از روزها قبل استرس اين واكسنو دارم چون يكي از سخت ترين واكسن هاست و از اونجايي كه به بدترين شكل ممكن دارو مي خوري من موندم كه وقتي كه تب كني چجوري تبتو پايين بيارم. راستي اين واكسنو قراره بريم پيش زندايي نسيم تا برات بزنه. و اين هم كلمه ها و كارهاي جديدت: بابابزرگ (آدوگ)- مادرجون (آجي جي)- خال(دال)- زندايي (ادايي)- داداشي(دادايي)...
25 خرداد 1393
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به سنای عزیزم می باشد